شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : مربع ترکیب
بعد از تو چهل مرتبه طوفان دیدم من زلف تورا به نی پریشان دیدم
سـرسـبـزی کـوفـهرابیـابـاندیدم والله کـه ســخــتــی فــراوان دیـدم
گـفـتـم کـه فــراق را نـبـیـنـم دیـدم
آمـد به سـرم ازآنچه میتـرسـیـدم
هرجا که سرت بود،من آنجا بودم هرجا که نـیازشُد چو زهرا بودم
آنـقـدر بـگـویـمـت که تـنـهـا بـودم امــا ســپــر تـــمـام زنهـا بـــودم رأس توبه نیزه بود چون خورشیدم
آمـد به سـرم از آنچه مـیتـرسـیدم
یـا از سـرنـاقـه دخـتـرت میافتاد یـا وقـت نـمـاز خـواهرت میافتاد
انـگـاردوبـارهمـادرت مـیافــتـاد وقـتی زسـر نـیـزه سرت میافتاد
چون ابـرزدیـده خـون دل باریدم
آمـد به سـرم از آنچه میتـرسـیـدم
با بغـض چقدر فـتـنهسازی کردند با قـتل تو حـسّ سرفـرازی کردند
با جـان ربـاب نـیـز بـازی کـردند برگیسوی تودست درازی کردند
از شـدت گـریـه گـاه مـیلـرزیــدم
آمـد به سـرم از آنچه میتـرسـیـدم
تـا مـوی رقـیــه را مـرتـب کـردم انـگـارهــزارمـرتـبـه تـب کـردم
من زیـبـنـم وگریه بهزینب کردم جان کندم وصبح خویش راشب کردم
در خلوت غم به خویش میپیچیدم
آمـد به سـرم از آنچه میتـرسـیـدم
ما را بهخـدا مردم مغضوب زدند مرهم به دل زخمی ماخوب زدند در پیش مُحب سنگ به محبوب زدند من بودم وعمداً به لبت چوب زدند
من دردل تشت کـوچه را میدیدم
آمـد به سـرم از آنچـه میتـرسـیدم
هروقت زروی نی سلامت کردمدرچشم تواحساس رضایت کردم بیواهـمه خـصم را مـلامت کردم تـنـهـا نـهقـیـام کـهقـیـامـتکـردم حـتی زروی نی به تو میبـالـیـدم آمـد به سـرم از آنچه میتـرسـیـدم